۱۳۸۹ تیر ۱۹, شنبه

سفرنامه شیراز

قرار بود سه‌شنبه هشتم تیرماه برگه‌های امتحانی همکارم را بردارم و بروم شیراز. بلیت گرفته بودم برای ساعت پنج و ربع عصر. اما صبح ساعت ده بود که از خواب بیدار شدم و حس کردم سرحال هستم و می‌توانم همین حالا راه بیفتم. با آقای رفیعی تماس گرفتم تا هم خبر بدهم که میخواهم زودتر راه بیفتم و هم بپرسم که چطور می‌توانم به سریعترین شکل ممکن خودم را به شیراز برسانم.
باید از شوشتر می‌رفتم به ترمینال شرق اهواز و از آنجا به گچساران (اسم رسمی‌اش روی نقشه دوگنبدان است) و از گچساران هم به شیراز. ساعت هفت و نیم رسیدم شیراز. کل مسیر از شوشتر تا شیراز با توقف‌های بین راه هشت ساعت طول کشید. آقای رفیعی و همسرش با اتوموبیل پرایدشان آمدند پیشوازم. نیمه‌ی راه منزلشان بودیم که آقای دکتر رحمانی تماس گرفت و خواست که بروم اراک برای برنامه‌ریزی انجام پروژه‌ام. آن شب خانم رفیعی شام خوشمزه‌ای پخته بود و من که بین راه وقت ناهار خوردن نداشتم و آن روز را با کیک و دلستر سر کرده بودم، تا خرخره خوردم. بعد از آن یک فیلم دیدیم و بعد هم لالا.
صبح روز بعد من و فرهاد رفتیم به پاسارگاد. چند تابلوی راهنمای قهوه‌ای رنگ مربوط به سازمان میراث فرهنگی کنار بزرگراه نصب بود و فاصله تا پاسارگاد را نشان می‌داد. اما همه آنها جدید بودند و پیدا بود که تا چند سال قبل مسیر رفتن به پاسارگاد حتی تابلوی درست و حسابی نداشته است. البته همین تابلوهای فعلی، هم تعدادشان کم بود و هم در قسمتهای مهمی مثل دوربرگردانها و یا تقاطعها نصب نشده بودند.
اگر می‌خواهید شکوه عظمت کار شاهان باستانی ایران را درک کنید فقط کافی است به نامهایی که مردم به آثار به جا مانده از آنها گذاشته‌اند توجه کنید:
  • آرامگاه کورش: مشهد مادر سلیمان
  • آرامگاه کمبوجیه: زندان سلیمان
  • آتشکده پاسارگاد: تخت مادر سلیمان
حتی با گذشت بیش از دو هزار سال از دوران کورش و رونق پاسارگاد، مردم ایران ساختن چنین بناهای عظیم و با شکوهی را خارج از توان انسان می‌دانستند و ساخت آنها را به دیوها و اجنه تحت فرمان حضرت سلیمان نسبت می‌دادند. 
آن روز هوا خیلی گرم و آفتاب بسیار سوزنده بود. تمام منطقه پاسارگاد که در آن زمان از درختان و باغهای زیبا پوشیده شده بود، حالا دیگر جز یک زمین بایر و پر از خارهای بیابانی نیست. آخرین عصر یخبندان زمین در دوازده هزار سال قبل بوده است. پس می‌توان پذیرفت که در زمان کورش، منطقه پاسارگاد محلی با دمای معتدل و بسیار سرسبز بوده است. اما آن روز، ما که حسابی آفتاب‌سوخته و گرمازده شدیم و بجز چند درخت که در محوطه پارکینگ بود، هیچ سایه‌بان دیگری وجود نداشت. بقیه آن روز را در خانه ماندیم و فقط برای صرف شام بیرون رفتیم و شامی‌کباب خوردیم. روز پنجشنبه صبح به زیارت حافظیه رفتیم و عصر هم رفیم مسجد و بازار وکیل و چند جعبه نان یوخه خریدم برای سوغات. به نارنجستان قوام و خانه زینت الملوک نرسیدیم. انشاالله سفر بعدی. شب هم برای شام به فست‌فود امپراطور رفتیم. امپراطورش بر خلاف انتظارم رومی بود نه چینی. جمعه صبح هم زیارت مقبره سعدی بود و حوض ماهی زیرزمینش و بعد هم به همان ترتیبی که آمده بودم برگشتم شوشتر.
جای شما خالی بود. مهمان‌نوازی آقای رفیعی و همسرشان بسیار عالی بود. با اینکه مشکلی برای مادربزرگ خانم رفیعی به وجود آمده بود اما نگذاشتند به من بد بگذرد. انشاالله غیر از مهمان‌نواز بودن خوش‌قول هم باشند و در آبان‌ماه که هوای شوشتر خنک و دلپذیر است مهمان من باشند.

Shiraz 1389

2 نظر:

kimia گفت...

http://meshkat-shushtar.blogfa.com/

سلام وبلاگتو نو لینک کردم . شما هم لطفا به اسم ترفند رایانه مذهبی عاشقانه روانشناسی و..... لینک کنید . شب خوش

kimia گفت...

http://meshkat-shushtar.blogfa.com/

سلام وبلاگتو نو لینک کردم . شما هم لطفا به اسم ترفند رایانه مذهبی عاشقانه روانشناسی و..... لینک کنید . شب خوش